}

از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو

پاییز هم دارد تمام می شود...

این اولین پاییزِ آرام و بی دغدغه بود؛ چه دغدغه های خوب و چه دغدغه های بد.

هر چند چیزِ زیادی از پاییز بودنش نفهمیدم این قدر که در خانه بودم اما حس و حالش را دریافت کردم و لذت بردم.

اگر به من بود کلا نیمه ی دوم سال را روی "تکرار" می گذاشتم بس که دوستش دارم.

پاییزِ امسالِ ما که بدون برف بود. خیلی شهر ها از جمله تهران برف آمد ولی ما بی نصیب بودیم... با وجود این میزان نزدیکی به پایتخت!

یادم هست اولین برفِ سال گذشته آخر های پاییز آمد و روزِ تولدم؛ چه روز زیبایی هم شد.

البته خوشبختانه اگر برفش قسمت ما نشد، آلودگی اش هم با آن غلظت به ما نرسید.

این را وقتی کاملا حس کردم که یک نصفِ روز را در تهران گذراندیم و با سوزش چشم و سردرد برگشتیم.


+ از تفریحات این روزهایم چرخیدن در پیج های مردمِ کشور های دیگر است که آماده ی کریسمس می شوند و از خریدها و تزییناتِ درخت کاجشان عکس می گذارند.

حالِ خوبشان را بی نهایت خریدارم، بنتِ قنسول هایشان را هم.


++ سال هایی بود که با سرد شدن هوا بساطِ کرسی به راه می انداختیم. حالا بی اندازه دلم هوای کرسی دارد. به نظرم "حذفِ کرسی از خانه ها" از غم انگیزترین حذف های تاریخ بود. 

اصلا من عاشق زمستان هایی هستم که در فیلم های مربوط به ایرانِ دهه های قدیم به تصویر کشیده شده است. چراغ های علاءالدین و نفت آوردن و بردن...

بارها به این فکر کرده ام که من احتمالا باید ۲۰، ۳۰ سال زودتر به دنیا می آمدم با این علایقم!

بگذریم...


+++ در وبلاگی نوشته بود که حواستان هست تا ۵ سال دیگر نمیتوانیم بگوییم سال هزار و سیصد و خرده ای‌‌؟

ذهنم مشغول این شد که ما عادت کرده ایم بگوبیم دهه شصتی ها ، دهه هفتادی ها و از این قبیل. حال به بچه هایی که در اولین دهه ی ۱۴۰۰ به دنیا می آیند چه قرار است بگوییم؟ دهه دهی ها مثلا یا دهه اولی ها یا شاید سه چهار سال اول بگوییم چهارصدی ها!

ذهن آدم است دیگر... درگیر هر چیزی می تواند بشود. (:


++++ زمستانِ پیش رو زمستانِ خاصی است؛ لااقل برای من... شروع مهمی پیش رو دارم.

خدا کند که خوش بگذرانیم این آخرین فصلِ ۱۳۹۵ را.

فقط ای کاش کسی بی سرپناه نباشد در این سوز و سرما... ای کاش...


▪ از این پست های درهم برهم... آن هم به وقت ۳:۲۵ بامداد...


+ عنوان هم بی ربط...

 آخرهای نوشتنم پلی لیست رسید به آهنگ " کاروان" از "استاد بنان" و عنوان را از روی شعر کامل آن برداشتم. 


۰ ۳

هر وقت که بارون می‌زنه تو رو کنارم می‌بینم

خیلی اتفاقی تو اینستا برخوردم به یکی از آهنگ های قدیمی "محسن یگانه" .

همون که می‌گه : « ای دل تنها تو هنوز چشم انتظاری »

بعد فهمیدم مال آلبوم "وقتی رفتی" ه که سال ۸۷ منتشر شده.

اکثرش و همون سال ها شنیده بودم اما از حافظه ام پاک شده بودن. اصلا یادم نبود روزی روزگاری این آهنگ ها بودن‌.

چند دفعه ی دیگه هم پیش اومده بود که آهنگی رو بعد از گذشت چند سال و به کلی فراموش کردنش پیدا کردم. 

حتی چند تا از آهنگ هایی که قبل‌ترها تو همه عروسی ها می شنیدیم و بازیابی کردم.

شاد یا غمگینش فرقی نمیکنه ؛ گوش دادن بهشون برای من با بغض همراهه. بغض از این که چقدر زود روز ها تبدیل شدن به ماه ها و ماه ها به سال ها ...

الان دارم فکر میکنم دیگه چه آهنگ هایی‌ که روزی دوست داشتم رو تو گذر زمان جا گذاشتم.

فراتر از اون ...  

چه آدم هایی رو تو این گذر جا گذاشتم.

همه مون بعضی از آدم هایی که روزی تو زندگی هامون نقشی پررنگ یا کم‌رنگ داشتن رو فراموش کردیم و نمی دونیم مرده ان یا زنده. شاید اسمشون رو از یاد برده باشیم ، شاید نقششون تو زندگیمون رو و یا حتی کلا وجودشون رو ...

برعکسش هم هست... خودمون هم برای یه عده جزو همون فراموش شده هاییم. 

یه عده ای که ممکنه اونا هم از یاد ما رفته باشن و ممکن هم هست تا آخر عمر فراموششون نکنیم. 

دردش هم اینجاست که اون ها دیگه یادشون رفته ... همه چیز و ...

زندگی مقوله ی عجیبیه ‌‌‌... وقایعی درش اتفاق میفته که بعدش بعضی آدم های درگیر اون اتفاق ، انگار نه انگار ، به زندگیشون ادامه میدن و بعضی ها دیگه هرگز اون آدم قبل نمیشن ...


امان از این حافظه ی آدمی ... 

امان ...


± یه ترک دیگه ی همون آلبوم هم هست که با "محسن چاوشی" خونده. 

اون رو که شنیدم یادم افتاد یه سی دی از آلبوم های قدیمی"چاوشی" دارم که یه روز باید بشینم واکاوی کنم و قشنگ هاش رو جدا کنم. 


+ عنوان بخشی از ترانه ی آهنگی که همین بالا نوشتم ازش:


هر وقت که بارون می‌زنه 

تو رو کنارم می‌بینم 

حس می‌کنم پیش منی 

هنوزم عاشق ترینم



۱ ۳

ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام

چقدر این جابه جا شدن ماه های قمری را دوست ندارم.

چندین سال است به "محرم" های "سرد" عادت کرده ام؛ همین طور به "رمضان" های "گرم" .

پر رنگ ترین خاطرات محرم هایم در زمستان های همیشه سرد و گاه برفی بوده و دوست داشتنی ترین خاطرات افطاری هایم در تابستان های گرم با روز های طولانی.

از جنبه های مذهبی که بگذریم محرم یک نوستالژی بزرگ است برای [ احتمالا ] همه ی ما. چه آن ها که مقیدند و چه آن ها که مقید نیستند. 

و این خاصیت مناسبت هایی است که به کوچه ها و خیابان ها کشیده می شوند و همه را خواه ناخواه در خود شریک می کنند.

و همه از مرد و زن ، بزرگ و کوچک ، دین دار و بی دین تصویر و خاطره ای از آن دارند.


و من چه بی اندازه غمگینم بابت از دست دادن لذت خوردن چایی های دارچینی صلواتی در شب های سرد و سوزداری که انگار مزه اش زمین تا آسمان فرق می کرد با دیگر چایی های دارچینی ای که در زندگی خورده بودیم.

غمگینم بابت تمام شدن روز هایی که کوچک تر بودم و زمستان بود و من می چسبیدم به بخاری کوچک هیئت آشنایمان که چند سال مقصد شب های محرممان بود و حالا خبری از آن نیست.

و من نه قبل از آن و نه بعد از آن به هیچ هیئتی نرفتم و نرفته ام.

غمگینم بابت تمام شدن نذری های حلیم دایی ام که فقط برای سه چهار سال بود و همه ی آن سال ها در زمستان.

و شب هایی که تا خود صبح همه بیدار بودند و آتشی هم روشن بود برای گرم شدن آن ها که در پارکینگ و حیاط در رفت و آمد بودند.


می دانم که حتما محرم های بعدی هم ایستگاه های چایی صلواتی در هر خیابانی پیدا می شوند اما خب چایی داغ در هوای داغ کجا و آن یکی کجا.

و حتما هیئت ها برپا می شوند اما حس و حال هیئت های کودکی کجا و هیئت های بزرگسالی کجا.

و حتما دسته ها در خیابان ها تردد خواهند کرد اما زیر آسمان پوشیده از ابر کجا و زیر آفتاب سوزان کجا.

حتی نوحه ها هم دیگر نوحه های قدیم نیستند. و من سال ها هم که بگذرد باز هم همان قدیمی ها را دوست تر دارم.


± هر ساله نوحه های جدیدی می شنویم که ریتمشان دقیقا ریتم آهنگ های سنتی یا پاپ مجاز و بعضا غیر مجاز هستند و آدم وقتی می شنود ناخود آگاه متن آهنگ اصلی را زمزمه میکند. چه کاری است خب؟ خلاقیت کجاست؟

نمونه اش همان نوحه ای که پارسال مدام از تلویزیون پخش می شد و بر وزن آهنگ "رسوای زمانه" بود.

با همه هم که بتوانم کنار بیایم با نوحه بر وزن آهنگ "هایده" دیگر نمی توانم!!!

( البته این نه جدید است و نه مخصوص محرم؛ اما نمی شد اشاره نکنم. )


±± من فقط از بخش نوستالژیک محرم حرف زدم. 

قطعا بخش اعتقادی و اصل و اساس محرم همیشه پایدار بوده و به قوت خود باقی.


±±± کاش امسال دیگر این قدر کمر رفتگران زحمتکش را خم نکنیم. 

کاش امسال دیگر برای گرفتن غذای نذری رفتار های ناشایست از خود نشان ندهیم.

کاش امسال عزادار واقعی باشیم.


+ عنوان بخشی از نوحه ی "حمید علیمی" که از شعر معروف " سعدی " گرفته شده است.


۰ ۳
درباره من
این‌جا مکانی است برای تخلیه‌ی ذهن...
برای نوشتن از سکوت‌هایی که پر از کلمه‌اند،
نوشتن از حرف‌هایی که نباید گفته شوند و می‌شوند،
نوشتن از آن نجواهایی که زاده نشده می‌میرند...
نویسنده
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان