آقائه تا نشست تو تاکسی شروع کرد به گله کردن از دست زن و بچه و کار و خرج و مخارج زندگی.
فقط دنبال یه جفت گوش می گشت برای شنیدن ناراحتی هاش.
از مسئولیت مرد خونه بودن خسته بود.
آخرین چیزی هم که قبل از پیاده شدنم داشت می گفت این بود: گناه که نکردیم مرد شدیم.
از اون موقع ذهنم مشغوله که واقعا تو این زمونه "زن بودن" سخت تره یا "مرد بودن" ؟
(البته منظورم بین قشر متوسط جامعه است.)
زن که باشی باید حواست به همه چیز خونه باشه ؛ از خورد و خوراک و درس و تربیت بچه ها گرفته تا پای غر زدن های همسر از روز کاری سختی که داشته نشستن. شاغل هم که باشی به مراتب سخت تره. وقتی بیای خونه باز همه ازت توقع دارن به همه ی کارای خونه برسی.
مرد هم که باشی یه سره باید حواست به قسط خونه و ماشین و خرج خوراک و پوشاک خانواده و مخارج تحصیل بچه ها باشه و بشینی حساب کنی که چطوری حقوقت رو تا آخر برج برسونی.
± پس کی و کجا زندگی با خیال راحت؟
±± بعد میگن چرا جوونا ازدواج نمی کنن.
+ عنوان بخشی از شعر " شهریار " :
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم